۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

*** کامنتی در باره من.

امروز یک اتفاق خیلی خوب و جالب برام افتاد. اتفاقی که بالاخره باعث شد احساس کنم نوشتن این وبلاگ و تمام وقتهایی که توی این اوج بی وقتی براش گذاشنه ام نتیجه داده. این که یک نفر که من رو نمی شناسه وقت گذاشته و تمام این وبلاگ رو خونده و از همه مهمتر برای من این که نظراتش رو در مورد من نوشته. بدون هیچ تعارفی بگم با ان که در نظراتش ظاهرا زیاد (یا شایدم هیچ) نظر خوبی به من نداره (که من کاملا محق میدونمش)، و این نظراتش واقعا برای من مهم و محترمه، ولی برای من از این نظر یک شانس است که کسی خارج از حلقه دوستان من و تنها بر اساس بخشی از افکار من در مورد من نظر داده است.
راستش این وبلاگ برای کاهش عذاب وجدان من نیست، به نوعی برای این است که من خودم رو جایی بیان کنم و کارهایی رو که هر جایی نمیتونم به راحتی بیانشون کنم، به نوعی جلوی چشمانم باشند. به همین دلیل هم با اجازه ایشون، متن کامل کامنتشون رو این جا میذارم و در نهایتش چند توضیح (و نه جواب) اضافه میکنم.

پفک گفت...سلام
دیدی آدم یه وقتایی یه عالم حرف می خواد بزنه، نمی دونه از کجا شروع کنه؟ الان من دقیقاً همین حالو دارم. کل وبلاگتو خوندم. همه پستها رو. این کامنتم روی صحبتش فقط با پست آخر نیست، با کل وبلاگه، با خود تو، با فضول! اینم بگم که کلی با خودم کلنجار رفتم تا بالاخره خودمو راضی کردم اینجا کامنت بذارم. دلیلشو از ادامه حرفام می فهمی.
خب، من که نمی شناسمت، پس طبیعیه که قضاوت فقط رو چیزاییه که نوشتی – همونطور که خودت دلت می خواد. قضاوت من در مورد تو اینه که تو داری این وبلاگو می نویسی برای اینکه یه جایی وجود داشته باشه که بتونی حرفایی که داره خفت می کنه رو توش بنویسی. این کار برای تو یه خوبی دیگه هم داره (باطنش واقعاً خوب نیست، ولی ظاهرش برای تو چرا، هست)، اونم اینه که با بیان هر کار بدی، به قول معروف قبح عمل برای آدم می ریزه. دیگه انگار یه چیز عادی شده. حالا دیگه با عذاب وجدان کمتری اون کارو تکرار می کنی.
دیگه اینکه، تو اینجا از کسایی که برات کامنت می ذارن نصیحت نمی خوای، خودت اینو نوشتی تو پست "خیانت"! این می دونی یعنی چی؟ یعنی دلت می خواد هرکی برات کامنت می ذاره، که بهتره از جنس مونث هم باشه، تاییدت کنه، بهت بگه بابا اشکالی نداره که، همه همینن! چرا داری انقدر خودتو اذیت می کنی عزیز من! همینجوری ادامه بده. خیلی هم آدم باحالی هستی و از این جور حرفا! خوبه دیگه. اینجوری اون یه ذره قلقلک ته مونده وجدانتم از بین می ره. راحت! پس یعنی تو با این وبلاگ دنبال مهر تایید خودت می گردی. اما شرمنده، گشتند نبود، نگرد نیست! یه همچین مهر تاییدی رو هرگز پیدا نمی کنی. حالا فرض هم بگیریم اینجا همه اومدنو تو رو تایید کردن. چشمات که تو چشمای اون "صبا"ی معصوم میفته چی؟ بازم می تونی حس کنی هیچ اشکالی وجود نداره و هیچ کار بدی نکردی تو عمرت؟ یا اگه کردی حقت بوده؟ نمی دونم، شایدم می تونی!
یه چیز دیگه هم بگم در مورد همین پست آخر. می گم فکر نمی کنی به جای لقب "فضول" بهتر بود بهت لقب "پر رو" می دادن؟ آخه خداییش خیلی روت زیاده! تو می گی من هر غلطی دلم می خواد بکنم، ولی اونی که با منه، پاک و مطهر باشه و جز من به هیچ کس نگاه نکنه! خیلی باحالی واقعاً. یعنی واقعاً اون ته ته دلت هم یه کم احساس خجالت، شرمندگی، یا یه چیزی تو این مایه ها، نمی کردی وقتی داشتی این پست رو می نوشتی؟ چه جوری می شه آخه؟ قطعاً این خانوم "انیگما" به تو هیچ تعهدی نداشته، چون همسر رسمی تو که نبوده! با این حال تو داری انقدر مقصرش می کنی. حالا یه نگاهی به وضع خودت بکن. تو زن داری. همسر رسمی. عاشقش هم هستی به قول خودت. در عین حال نه با یک نفر دیگه، بلکه با چندین نفر دیگه هم ... . تازه از هر رابطه جدیدی هم استقبال می کنی! نیازی به توضیح نیست! من ترجیح می دم اسمتو بذارم "پر رو"، یا شاید حتی "وقیح"!
یه چیز دیگه هم بگم و تموم. اینکه می گی خدا تو خلقتش نقص داره، چون دکمه undo نداره، یا نمی تونی reset کنی خودتو، کی این حرفو زده؟ داره، قشنگشم داره. نشنیدی که گفته: "صد بار اگر توبه شکستی، باز آ"؟ خب قبول دارم که استفاده کردن ازش به آسونی زدن ctrl+z یا فشار دادن دکمه reset نیست، مرد می خواد که بره سراغش. پوست میندازی وقتی بخوای این کارو بکنی. دقیقاً عین از پیله در اومدن کرم و تبدیل شدنش به پروانه! آخ که چقدر این مثال رو دوست دارم. می بینی، خدا حتی فکر مثال عینی کار رو هم کرده! یکی از بی نظیرترین وقایعی که تو این دنیا اتفاق میفته. حالا انتخاب با خودته! می تونی تا ابد کرم بمونی و داخل همون پیله بمیری، می تونی زجر از پیله در اومدن رو به جون بخری و ....
هدف نصیحت نبودا جناب "پر رو"! یادآوری کردم!



و اما چند توضیح:
1- تمام سعیم رو می کنم که هیچ چیزی رو توجیه نکنم، ولی اگر در حین این نکات از دستم در رفت، ببخشید.
2- "پررو" یکی از عناوینی است که بسیاری از دوستانم من رو به اون می شناسند و بارها هم به من متذکر شده اند. این که شما بدون هیچ آشنایی قبلی و فقط از روی نوشته های من این صفت ذاتی من رو (چه خوب و چه بد) متوجه شده اید، ارزش نظراتتون رو برای من چند برابر می کنه.
3- در مورد انیگما من پذیرفته ام که می تواند با هر کسی باشد. نه او را بد میدانم و نه خوب. دوستم را البته نه. دوست نزدیکی که پشت سر من بدگویی میکند و دروغ میگوید، چندان خوب به نظر نمیرسد و یا حداقل چندان دوست خوبی برای من نیست. و اگر انیگما خود را دوست او میداند و او را بیشتر یا به اندازه من دوست دارد، هیچ وقت نمی گویم که آدم بدی است، میگویم که جفت من نیست. و من دیگر احساس دوست داشتن به او نمی کنم، گر چه هنوز به عنوان یک انسان (و حتی یک خاطره خوب) مورد احترام من است.
4- در مورد توبه، صحبتهای شما درست است. اما تا جایی که من میدونم توبه مخصوص کارهای بد و گناهان است. نه موقعیتهای پیچیده که در اونها نمیدونی چه بکنی. فرض کنید در یک دنیای خیالی که من در زندگی ام به خاطر تجربیات قبلی کاری ام جایگاه مناسب و آینده مناسبی ندارم و الان هم محتاج پولم، از طرفی میتونم مهاجرت کنم یا کارم رو ادامه بدم یا مهارت دیگه ای یاد بگیرم و شغلم رو عوض کنم. از طرفی بعضی مشکلات خانوادگی هم به اونها اضافه بشوند. بعضی از دوستانم هم نیازمند کمکی از من باشند که وقت محدود من به من این اجازه را ندهد که بتوانم برایشان کاری بکنم. مثلا این وسط کلی هم درس نخونده و تلمبار شده داشته باشم. و خیلی چیزهای دیگر. اینها مشکلات من نیستند، اما مال من هم مشابه همین ها و کمی هم بیشتر است. حالا به نظر شما کجا این وسط می شود با توبه کردن کار را درست کرد؟
5- یک حسن نوشته شما این بود که نصیحت زیاد توش نداشت و بیشتر دیدگاهتون بود. من اصلا دنبال تعریف و تمجید نمی گردم. البته هیچ وقت ادعا نمی کنم که از تعریف و تمجید بدم میاد و ازش فراری هستم. ولی حد اقل اینجا ترجیح میدم که نقد بشوم. این که گفتم نصیحت نمیخوام، به این معنی نبود که از من تعریف کنند. این بود که اگر کسی تجربه مشترکی داسته یا به روشی تونسته با این مشکل کنار بیاد یا مورد مشابهی داره یا در مورد خاصی با من اختلاف نظر داره برام بنویسه. منظورم این بود که کسی فقط نگه "این کارت بده" یا "نکن این کار رو" یا "باید خودت رو کنترل کنی". این ها رو تا به حال صدها بار شنیده ام. دنبال چیز جدیدی می گردم، اگر باشه البته. مثلا اگر کسی چاق باشه، اگر فقط بهش بگی "نخور"، هم خودش میدونه، هم تا به حال از صد نفر دیگه هم شنیده و هم بهتر از من و شما از مظرات چاقی با خبر است (چون داره تو زندگیش لمسشون می کنه). اون داره دنبال چیز جدیدی می گرده. این که مثلا به جای "این"، "اون" رو بخور که کمتر چاقت کنه. این کار رو بکن تا اشتهات کمتر بشه، از فلان دکتر برنامه رژیم بگیر که بهتر اثر کنه، بیا با هم رژیم بگیریم یا هر چیز دیگه. اینها نصیحت نیست. اینها روش عملی زندگیه. گاهی شاید دادن یک شلوار تنگ به یک آدم چاق یا یک آینه که خودش رو توش ببینه یا مقایسه اش با کسی مثل خودش بیشتر از هزاران "نخور" ارزش ذاشته باشه.
6- و در آخر امیدوارم با این وبلاگ قهر نکنی و باز هم نظراتت رو برایم بنویسی. مطمئن باش که برام خیلی مهم هستند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام به تویی که نمی شناسمت

نمی دونم که چی بگم اما از خوندن وبلاگت یک عالمه خاطره عذاب آور برام زنده شد من و همسرم با عشق با هم ازدواج کردیم و اون عاشقانه من رو دوست داشت بعد از چند سال متوجه شدم که اون علاوه بر من با دخترای دیگری هم رابطه داره در حالیکه مثل تو که همسرت رو عاشقانه دوست داری من رو می پرستید البته خودش همیشه این ارتباطات رو انکار می کردو میگفت اگر هم همچین مسئله ای باشه مطمئن باش که من اونقدر عاشقت هستم که هیچ چیزی نتونه زندگی ما رو از هم بپاشه و... اما در نهایت زندگی ما از هم پاشید و همسرم دوباره عاشق شد و این عشق اونقدر قوی بود که به خاطرش ما از هم جدا شدیم,هر چند که بلافاصله بعد از جداییمون شعله اون عشق دوباره هم در وجود همسرم خاموش و حتی خاکستر شد اما این وسط فقط عشقی که می تونست برای هر دومون جاودانه بمونه به فنا رفت الان پشیمونه اما چه حاصل من شکستم , فروریختم و ... دیگه هیچ عشقی تو وجودم نیست و نمی تونم به آدمی که قابل اعتماد نیست دوباره اعتماد کنم تو هم مطمئن باش که در نهایت همسرت خواهد فهمید هر چقدر هم که پنهان کاری کنی و بدون که اونروز دیگه جبرانش امکان نداره , حداقل سعی کن اگر نیازت فقط نیاز جنسیه اون رو به سمت روابط عاطفی نکشونی با آدمایی باش که فقط اونا هم دنبال همون مسائل جنسی هستند , اما اگه از اون دسته آدم ها هستی که رابطه با جنس مخالف بهت احساس قدرت و اعتماد به نفس و یا حتی بودن و پذیرفته شدن می ده این رو بدون که مطمئنا" اونقدر قابلیت های دیگه تو وجودت هست که بتونی با اونا به بودنت افتخار کنی کافیه بخوای . هر وقت می خوای یه رابطه جدید رو شروع کنی (عاطفی) به این فکر کن که چی از این رابطه می خوای و با خودت صادق باش و این رو بدون خیلی مواقع استفاده کردن از تجربیات دیگران خیلی بهتر از تجربه کردن خیلی چیزها توسط خودمونه ببخشید اگه زیاده گویی کردم اما احساس کردم شاید نمی دونی راهی که می ری چقدر می تونه تو آینده زندگی مشترکتون تاثیر بذاره