۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

*** خیانت

می دونید چه چیزی تو وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی جالبه؟ این که می بینی دیگرانی هم هستند که مشکلات یا محدودیتها یا گناهانی مشابه تو دارند و تو هم جرات بیانشون رو پیدا میکنی. یعنی میتونی اینجا بنویسیش.
مثلا روابط جنسی خارج از چهارچوب ازدواج. البته من نفی نمی کنم که خیلی ها هستند که اقدام عملی در این زمینه نمیکنند، اما خواست خیلی ها است. چه جوری بگم؟ خیلی هایی که من در قبل از ازدواجشون می شناختم و هر چه بهشون می گفتی که بیا و مثل ما با چند نفر باش، شدیدا و مصرانه می گفتند خدا یکی و زن هم یکی، الان و بعد از گذشت کمتر از ده سال از ازدواجشون می بینم که خواسته یا ناخواسته دنبال روابط دیگری هستند و بعضا من رو هم میذارن تو جیب کوچیکشون!
مدتها فکر می کردم که اگر من سر و گوشم می جنبه، به علت عیاشیهای قبل از ازدواج است و این که در اون زمان خودم رو تربیت نکردم و عادت ندادم که باید به یک نفر بسنده کنم و در حقیقت خودم رو بد عادت کرده ام. خیلی هم از این مساله احساس بدی داشتم و احساس گناه می کردم. فکر می کردم تنوع طلبی من به خاطر روابط متنوعی است که با دیگران داشته ام یا فیلمهای ریز و درشتی که دیده ام و این که روابط جنسی خودم رو دائما با اونها قیاس می کنم و دلم می خواد که پارتنرم هم همه اون هنر ها رو داشته باشه و هر لحظه هم بفهمه که من ازش چی می خوام. و راستش همیشه حسرت کسانی رو می خوردم که سالها از ازدواجشون گذشته و هنوز با یک نفر هستند و تازه مثلا خانمه در سن 40 سالگی با اینکه هیچ بر و رو و جذابیت سکسی هم نداره، حامله هم شده. یا در 45 سالگی میاد تا IUD بذاره!
ولی چند وقتی است که می بینم کسانی که اصلا فکر نمی کردم هم عین مشکلات من رو دارن. حالا اون رو به انواع گوناگون نمایش میدن یا با توجه به تابو بودن اون، اصلا نمایشش نمیدن یا مدلش رو عوض می کنن.
فکر نکنید کس خاص یا مثلا فقط 1 یا 2 نفر رو دارم میگم ها. خیلی ها مد نظرم هستند. بیشتر کسانی هستند که خیلی پخته به نظر می رسند و زنان بسیار خوبی هم دارند. باهوش هستند و بسیار اهل کمک به دیگران. در برخوردها بسیار مودب، راحت و باشخصیت هستند و آدمهای بسیار قابل اطمینان و اتکایی هستند. من در 2 مورد برای امتحان فرضیه ام از 2 تا از دوستانی که شخصیتی این چنینی داشتند، خیلی رک و صریح سوال پرسیدم. خیلی برام جالب بود، با اینکه به هیچ کدامشون نمیومد، و هر 2 هم دوران قبل از ازدواجشون رو هم در زهد و تقوایی بسیار زیاد گذرانده بودند، در هر 2 مورد این روابط وجود داشت. اولی هنوز رابطه فیزیکی نداشت و شدیدا برای جلوگیری از این رابطه با خودش می جنگید و دومی رابطه برقرار کرده بود. جالب اینجاست که در هر دو مورد شروع رابطه از طرف دختر بود. اولی یکی از منشیان اداره اش و دومی هم در محیط کارش. و در هیچ کدام از این موارد اولین باری نبود که یک دختر به سمتشان آمده بود. (البته منظورم بعد از ازدواج است. وگرنه قبل از آن که....!)
در هر 2 مورد رسما کفم برید. از هر 2 زمانی که سوال کردم، تقریبا بالای 90درصد فکر می کردم که جوابشون منفی باشه. باز هم می گم که این 2 مورد، مواردی بود که من خودم ممستقیما پرسیدم و تعداد مواردی که به هر دلیلی خودشون گفته اند یا من به طریقی در جریانش قرار گرفته ام که از شمار خارجه.
باز هم جالبه که هر چی سطح سواد یا موقعیت اجتماعی و دید افراد بالاتره، البته بین دوستان من و نه یک جامعه آماری مشخص، این جریان بیشتره و زودتر اتفاق می افته. راستش همه این موارد هم در ایران بوده و من از دوستان اون ور آب اطلاعی ندارم. در همه موارد دختر میدونسته که طرف زن داره و زنش رو هم فوق العاده دوست داره و میدونسته که به احتمال قریب به یقین ازدواج هم نخواهند کرد.
براتون جالب نیست؟
ولی سوال من این است که واقعا چرا؟ چرا این اتفاق می افته؟ اگر فقط برای من بود، می گفتم مریضم. اگر برای دوستان لا ابالی یا بی خیالم بود، می گفتم یک جور کرمه. ولی این اتفاق داره برای اون سطحی از دوستان من می افته که در طبقه بندی من جزء بالاترینها هستند.
نمی دونم اشکال از کدوممونه. از ما؟ از همسرانمون؟ از کسانی که باهاشون رابطه داریم؟ از جامعه ای که پر از تحریکه؟ از عوض شدن مرز ها و فرهنگ جامعه و بی هویتی ما؟ از ضعیف النفس بودن ما؟ آیا من دارم توجیه می کنم خودم رو؟ پس بقیه چی؟ آیا من در اعتقاد داشتن به افراد اشتباه کرده ام و این دوستانم کسانی هستند که با ذهن بیمار من هماهنگ تر بوده اند؟ (گر چه اصلا فکر نمی کنم این طور باشه و نه تنها در این مورد صد درصد مطمئنم، که اطمینان دارم که خودم را هم گول نمیزنم و اشتباه هم نمی کنم.) واقعا نمیدونم چیه. فقط میدونم اپیدمیه. می دونم مشکل خیلی ها است.
تا به حال با پسرهای زیادی در این مورد صحبت کرده ام. ولی راستش نظر دختر ها رو در این مورد نشنیده ام. حداقل نظر بی حب و بغضی نشنیده ام. اکثرا به من گفته اند که تو مریضی و مردان خوب این جوری نیستند و یا در نهایت همه شما از این قماشید.بابا حد اقل 4 تا مرد خوب به من معرفی کنید که برم از اونها بپرسم. گیریم من مریض، من بوالهوس، به خدا تمام کسان دیگه ای که دیده ام آدمهای متینی بوده اند که عمرا شکتان هم نمی بره به اونها. همه در ظاهر و حتی در باطن عاشق زنشون بوده اند. نمی گم مطیع یا توسری خور یا ترسان. میگم عاشق. از اونهایی که همیشه رابطه دوستانه و صمیمانه شون ضرب المثل من و "صبا" بوده. من هم بیشتر برای محکوم کردن و اصلاح کردن خودم و الگو گرفتن از اونها بوده که ازشون پرسیده ام و تقریبا مطمئن بودم که جوابم منفی است و می خواستم ازشون بپرسم چه جوری تا خودم همین کار رو بکنم.
من میدونم شاید این کار خیلی برای خانمها چندش آور باشه، و اولین کاری که می کنند. اینه که آقایونی که این رابطه ها رو دارند محکوم می کنند، اما من می خوام ازشون بپرسم واقعا اگه بخوان واقع نگر باشن، در مقابل این همه آدمی که این کار رو می کنن، واکنششون چیه؟ یا چه توصیه ای دارن؟ به خدا این یک واقعیته! این یک راز بین پسرها است که افشایش نمی کنند. حتی خیلی ها به صمیمی ترین دوستانشون هم نمی گن. می ترسن. از دوستاشون، از خودشون، از زندگیشون. من میدونم که درکش براتون سخته، حتی برای من هم تا قبل از اینکه ازدواج کنم درکش سخت بود و این کار رو در حد یک جنایت می دونستم. ولی بیایید درکش نکنید. بپذیریدش. نه به عنوان یک بیماری، نه به عنوان یک نقص. به عنوان یک حقیقت و شاید یک درد مشترک. دردی که علی رغم لذاتش، صادقانه بگم، سنگینی اش روی وجدان ما هم کم نیست. بیایید نصیحت نکنید، نمیدونم چی کار کنید، ولی تو را خدا نصیحت نکنید که این دیگه از همه بدتره!

۴ نظر:

ویشگون گفت...

گفتی جامعه‌ای که پر از تحریکه، اما نگفتی جامعه‌ای که پر از محدودیته. به خصوص محدودیت‌هایی که در بطن جامعه حل شده. لازمه به طور خاص از اون وری به قضیه نگاه کنی. دختری که اون چیزها رو می‌دونه اما باز هم «می‌خواد» اون رابطه رو داشته باشه ... با تعریف عامه مردم (از مردم منظورم هفت میلیارده نه هفتاد میلیون) حداقل کمی از تعادل دوره. چرا باید دخترها از تعادل دور بشن؟

فضول گفت...

ویشگون عزیز! به نکته مهم و درستی اشاره کردی. نکته ای که خود من هم تصمیم داشتم که در موردش حتی یک پست بذارم و احتمالا هم این کار رو می کنم.
البته به نظرم در این مورد خود اون دخترها بهتر می تونند نظر بدن.
ولی من فکر می کنم که اونها در من و امثال من چیزی رو پیدا می کنند که در همسالان یا سایر اطرافیانشون نمیبینند. شاید تجربه، شاید پختگی یا هر چیز دیگه.
ضمنا اشاره کنم که به نظر من علت این رابطه وجود دخترهایی که مایل به این رابطه هستند نیست. یک جایی که الان یادم نیست خوانده ام بیشترین مشتری زنان خیابانی بر خلاف ما که فکر می کنیم باید جوانان باشند، مردان متاهل هستند. علتش را هم گفته بود اینان مایل به ارتباطات فرا ازدواجی هستند، اما کمتر به علت پیدا نکردن پارتنر و بیشتر به علت ترس یا نداشتن وقت کافی یا چیزهای دیگه ترجیح می دهند که پول بدن و این رابطه رو بخرن.

یوسفکم گفت...

انسان فطرتآ کمال طلب است آنهایی که اینگونه فکر نمیکنند قطعآ بیمارند امااااااااااا حل این مشکل راه دارد که وارد مقوله نصیحت میشویم و خاطر حساس جنابعالیه مکدر میشود که معذوریممممممممممم.

سپنتا گفت...

آن عده ای که شما از آنها به عنوان قشر بالاتر و فرهیخته صحبت فرمودید فقط از جنبه ظاهری و شان اجتماعی است و بس . و چه بسا هرچه شخص بیشتر سرش به کار خودش بوده و مدارج علمی و مقامهای اداری اجتماعی را طی کرده به همان اندازه از لحاظ هوش اجتماعی و هوش جنسی در مقام بسیار پایین و دونی میباشد .
بهرحال این کنشها ناشی از برخوردهای نیمه کاره ای دارد که هر انسان در زندگیش فکر میکند ان را درست انجام میدهد ولی فقط بطور ظاهری و برای رفع مسئولیت آنها را انجام میدهد . مردهایی که حتی در س.ک.س. هم با همسرانشان صادق نیستند و نمیخواهند غریزه خود را انگونه که دوست دارند به نمایش بگذارند . البته همسر نیز مقصرست ولی بهرحال مرد که خود را فاعل میداند باید رابطه اش را درست مدیریت کند تا اینگونه گدایی عشق و س.ک.س. را در دامان خیانت تجربه نکند .
ممنون از چالشی که ایجاد کردی .