۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

مگس

عرضمان به حضور انور شما که دیروز در کتابخانه به قصد قیلوله رفته بودیم داخل ماشین. (از وقتی که خروپف می کنیم، نمی توانیم تو کتابخانه بخوابیم. راستش چند بار خوابمان برد و سایر دوستان محترمانه بیدارمان کردند. فلذا حتی برای چند لحظه هم دیگه سرمان را روی میز نمی گذاریم، چون جنبه نداریم و خوابمان می بره!) خلاصه داخل ماشین بودیم و پنجره ها هم باز که ناگهان سر و کله یک جناب مگس پیدا شد و - نه اینکه ما همیشه بوی عطر و ادوکلن میدهیم - هی نشست رو صورت ما. چند بار از پنجره بیرونش کردیم و دوباره از اون یکی پنجره برگشت و خلاصه خواب ما را زهر مارمان کرد. ما هم طی یک عملیات جیمز باندی همراه با کمی تکنیک های بروس لی و کمی هم چاشنی جکی چان به مقدار لازم توسط یک تلنگر با دست چپ که دقیقا به موقع اجرا شد توانستیم کمی گیجش کرده و زنده زنده به اسارت بگیریمش تا سزای اعمال زشت و زبونانه اش رو بگیرد. سپس او را به طور انفرادی در یک سلول زندانی نمودیم. این سلول یک جای قرص آلومینیوم ام جی اس بود که در جای یکی از قرصها انداختیمش و سرپوش آلومینیومی را هم برگرداندیم سر جاش.
راستش اوایل این کار فریاد اعتراض آمیز مگس در غالب ویزویزهای بلندی تمام فضای ماشین را پر کرده بود. و حتی تا شب هم به گوش می رسید، اما گوش ما بدهکار نبود و حتی شب هنگام با وساطت "بش" هم آزادش نکردیم و به او گفتیم گول این ویزویزهای عوام فریبانه این عنصر استکباری را نخورد و به یاد بیاورد که چگونه این مظلوم نما و هم نوعانش در بهترین و خوشترین لحظات، خواب شیرین و "مخملی" ما را بر ما حرام کرده اند و الیوم مبارزه با این اغتشاشگران ویز زبان - که حتی در موارد بسیار با رنگ منحوسه سبز هم مشاهده می شوند- و کسب اعتراف از آنان که از جانب کدام گهی به آزار ما آمده اند، بر ما واجب عملی و در ردیف اصول دین است.
ناگفته نماند که آن مگس هم از لحظه بازداشت یا به علت عناد و لجبازی و یا به علت در دسترس نبودن مواد غذایی، اعتصاب غذای کامل نموده بود و از خوردن و آشامیدن سر باز میزد و حتی صبح ما و "بش" متوجه شدیم که در راستای تضعیف روحیه ما و به هم زدن حال ما در سلول انفرادی خود به صورت نقاط ریز سیاه رنگ قضای حاجت کرده است. اما کور خوانده است و نمی داند ما چشممان به دیدن بزرگتر از اینهایش هم عادت دارد و حتی خودمان در هر بار-دلتان نخواهد و هوس نکنید - چنان کارهای بزرگی می کنیم که غذای هزار روز این مگس و بیشمار هم نوعش باشد و تازه بتوانند نصف آن را هم به سوسکها بدهند و جایش تاپاله بگیرند!
سرتان را درد نیاوریم، عزیزی که شما باشید، صبح ما مشاهده نمودیم که زندان بر این مگس تاثیر مناسب خود را نموده است و کاملا بی حال آماده هر نوع همکاری است. لذا با احتیاط او را از سلول خارج کرده، با دوربین چندین فقره عکس از وی انداختیم که یکی از آن عکسها را در اینجا مشاهده می فرمایید.
ناگفته پیداست که این عکس با رضایت کامل جناب مگس گرفته شده است و در طول مدت عکس برداری ایشان توانایی پرواز و فرار داشتند، اما داوطلبانه همکاری کردند و دایما از ما تشکر می کردند که در طی این مدت زندان انفرادی نور حقیقت به دلشان تابیده است و چشمانشان (حدود دویست تا چهارصد هزار چشم) باز شده است و به تعابیر جدیدی از درک دنیای هستی نایل آمده اند.
باری، در اواخر مراسم عکسبرداری ما متوجه بی حالی ایشان و کمی تلوتلوخوردن و عدم توانایی ایستادن بر 6 پایشان شدیم که سریعا مراحل احیای ایشان با کمی محلول شیر و شکر و نسکافه، (به جا مانده از صبحانه اینجانب و "بش")، انجام شد که متاسفانه کارگر نیفتاد و ایشان در ساعت حدود ده و نیم جان به جان آفرین تسلیم کردند و ما توفیق نیافتیم سایر مراحل ارشاد از قبیل شنیدن درددلهای ایشان و چگونگی تغذیه ایشان توسط عناصر معلوم الحال، (به ویژه آنکه به علت ساخت و ساز در اطراف کتابخانه و وجود مقادیر زیادی عمله ساختمان در آن نواحی، امکان نفوذ عمله جات از کشور دوست و برادر افغانستان در این میان و تغذیه این مگسان از گه این برادران افغان دور از ذهن نیست)، و تشکر ایشان از الطاف و مهمان نوازی های خودمان را بشنویم.
البته در حال حاضر تحقیقات زیادی پیرامون فوت این مگس عزیز و هم وطنمان توسط یک گروه حقیقت یاب در حال انجام است و تئوری های چندی چون خودکشی ( به علت ندامت از کارهای گذشته)، مننژیت، تجاوز و آزار جنسی توسط بعضی عوامل خودسر، ترور توسط سایر مگسان مزاحم برای بدنام کردن چهره ندامتگاههای ما و یا از ترس لو ر فتن اطلاعات و محلهای تغذیه آنان و یا حتی مسمومیت مگس به علت عادت نداشتن به انواع گه بیگانگان، خصوصا نوع افغانی، مطرح هستند و نتایج متعاقبا اعلام خواهد شد.
در هر صورت برای این مگس تازه در گذشته علو درجات را خواستاریم و از شما هم می خواهیم جهت ادای احترام به مجاهدتهای او در راه کشف حقیقت در اولین باری که جهت اجابت مزاج تشریف می برید به مدت یک دقیقه سکوت فرموده، از ایجاد هر گونه صوت از دهان یا هر جای دیگر اعم از اهم و اهن و آمدم و جیغ و داد یا هرگونه صدای مشکوک یا نامشکوک دیگر اجتناب فرمایید.
اجرتان قرین باد.

هیچ نظری موجود نیست: