۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

دنیایی در وسعت بیضه من!!

راستش از اول عید هی میخوام بیام این جا و یک چیزی بنویسم و حوصله ام نمیشه.
هزار تا چیز دارم که در موردش بنویسم و اصلا توی حس و حالش نیستم.
مدتی است که کم حوصله شده ام. حوصله هیچ کار، حرف و یا فکری رو ندارم. با هر کس که بحث میکنم، دلم میخواد بکشمش. اصلا حال تدارم که حتی فکر کنم. این که آدم حوصله حتی فکر کردن هم نداشته باشه، خیلیه ها!!! فکر نکنید دپرس شده ام. چون آدم برای دپرس شدن باید یک فکر منفی بیاد توی ذهنش که دهنش رو به گا بده. و از اون جایی که من اصلا فکر نمیکنم این چند وقته، پس قطعا دپرس هم نیستم.
حتی توی محیط کارم هم همکارهام میگن که فرق کرده ام. و تا دلتون بخواد توانایی پیدا کرده ام در خوابیدن. اگر ولم کنید، میتونم 16-17 ساعت بدون وقفه بخوابم. بدون وقفه. عمرا هیچ کدومتون اگه بتونید.
خلاصه در یک بیخیالی تخمی و حالت بی لذتی محض و یک زندگی صرفا حیوانی فرو رفته ام که بیا و نگاه کن.
کون لق همه و همه چیز! علی الخصوص خودم!