شدیدا توی کفم الان.
دیشب حوالی ده شب متوجه شدم یکی از شاگردهای پنج سال پیش من عاشقم بوده و هنوز هم هست. به خدا حس و یا توهم خود کازانوا بینی بهم دست نداده، حدس می زدم، اما دیشب توی یک حال بد روحی بهم زنگ زد و این رو گفت.
هنوز تو شوکم. واقعا مغزم گوزیده است.
بعد من هی میگم من یک گرگینه ام که همه رو می گزم و اذیت و بدبخت می کنم، کسی قبول نمیکنه! پنج سال!!! که تازه در طی چهار سالش هم تماس ما قطع بوده کاملا!
حالا در این مورد بیشتر می نویسم. الان نمیتونم.
دیشب حوالی ده شب متوجه شدم یکی از شاگردهای پنج سال پیش من عاشقم بوده و هنوز هم هست. به خدا حس و یا توهم خود کازانوا بینی بهم دست نداده، حدس می زدم، اما دیشب توی یک حال بد روحی بهم زنگ زد و این رو گفت.
هنوز تو شوکم. واقعا مغزم گوزیده است.
بعد من هی میگم من یک گرگینه ام که همه رو می گزم و اذیت و بدبخت می کنم، کسی قبول نمیکنه! پنج سال!!! که تازه در طی چهار سالش هم تماس ما قطع بوده کاملا!
حالا در این مورد بیشتر می نویسم. الان نمیتونم.
۱ نظر:
O:
ارسال یک نظر