۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

دوستان جدیدم

چند روزی هست که حالم خیلی بهتره. نمیگم که از اون حالت های دپرسیون و اضطراب بیرون اومده ام. هنوز گاه به گاه به سراغم میان. و وقتی که میان شروع میکنن به گاز زدن این مغز صاحب مرده من. عین موریانه میرن داخل و شروع میکنن به خوردن. و هی نقب زدن و هی گاز زدن. قشنگ صدای خرت خرت گاز زدن هاشون رو میشنوم. خرت خرت خرت.... ولی روی هم رفته دارم کم کم حتی به این خرت خرت ها عادت میکنم. دارم یواش یواش میپذیرم که این خرت خرت ها هم باید باشن.
کمی از خودم بیرون اومده ام. این چند وقت حسابی تو خودم بودم. حوصله هیچ کس رو نداشتم. هیچ کس. دلم تنهایی و بی خبری میخواست. این که یک گوشه کاناپه بشینم و تو خودم باشم. حتی خیلی وقتها حتی تلویزیون رو هم روشن نمیکردم. حتی حال این که خم بشم و کنترل تلویزیون رو بردارم هم نداشتم. اگه "صبا" میومد خونه، دوست داشتم که فقط آروم و بی صدا پیش هم بشینیم. و یا زود میرفتم یک قرص خواب مینداختم بالا و میرفتم تو رختخواب که زودتر بخوابم و کمی از دست خودم استراحت کنم. طاقت هیچ انتقادی رو نداشتم. هیچ انتقادی. فقط کافی بود که مثلا "صبا" بگه چرا ظرف غذا رو تو یخچال نذاشته ای. یک احساس گناه مزخرف میومد تو سرم و بیرون هم نمیرفت. اخمهام میرفتن توی هم و تا موقع خواب هم تو هم بودن. نه از "صبا" که از خودم که چرا این کار رو نکرده ام. و از همه بدترش این بود که من خرس گنده وقتی تو رختخواب چراغها رو خاموش میکردیم شروع میکردم بی صدا گریه کردن. اگر هیکل من رو دیده باشین میفهمین گریه من چقدر میتونه مسخره باشه!!!!
دقیقا یک چیزی بودم بین دپسیون متوسط تا شدید. همراه با اختلالات شدید اضطرابی. این وسط تنها چیزی که نداشتم اقدام به خودکشی بود که من رو شایسته بستری تو بیمارستان کنه. (گفتم "اقدام" و نه "افکار"!!!)
منی که همیشه کشته مرده مهمونی ها بودم و این که کسی بیاد خونمون یا من برم خونه کسی، از مهمونی فراری بودم. اگر هم ناچار بودیم که بریم هم از نیم ساعت بعد از رسیدنمون همین طور به ساعت نگاه میکردم که زودتر تموم شه و برگردیم خونمون.
واقعا تنها کسی که میتونست تو این شرایط آرومم کنه "صبا" بود و بس. و او بود که واقعا من رو از این فاز درآورد. بیچاره خیلی سر اخلاق گه من اذیت شد و از یک طرف از صبح میرفت سر کار و وقتی هم که بر میگشت باید این اخلاق گه من رو تحمل میکرد تا موقع خواب. و گیرهایی که من بهش میدادم و پاچه هایی که ازش میگرفتم.
چند روزه که خیلی بهترم. خدا رو شکر. نمیگم گاهی این آسمون ابری نمیشه، ولی ابرهاش هم زودگذر هستن و شکر خدا باران زا هم نیستن. دارم میشم دوباره همون فضولی که همیشه رو مرز پوسته بیرونیش میموند و به دیگران اجازه نمیداد که اون پوسته سخت داخلی اش روحتی ببینند. دارم دوباره یواش یواش از خودم میام بیرون. کم کم صبح ها به خودم فکر میکنم که چه روز خوبی. امروز چقدر میتونم کار بکنم. و دارم شروع میکنم دوباره.
در این مدت اخیر با چند نفر از طریق نت آشنا شدم. (از خوانندگاه همین صفحه هم هستند و میدونند که منظورم با اونهاست) خیلی رک بگم دوستی با اونها تو این احوال برای من خیلی غنیمته. خیلی بهش احتیاج داشتم و نقش خیلی بزرگی در بیرون اومدن من از خودم ایفا کردند. دوستان نازنینی هستند که روزی چند بار فقط برای دیدن اثری از اونها روی نت (پست تازه، کامنت، ایمیل یا پیام یاهو مسنجر) به اینترنت وصل میشم و چک میکنم. اونها هم اشاره هایی کوچک روی صفحه هاشون در مورد من داشته اند که نمیدونند چقدر من رو خوشحال کرده اند و بی اقرار میگم هر روز که وصل میشم یک بار همون چند خطشون رو میخونم و ازش انرژی میگیرم. دوستان خوبم ممنون که من رو به خلوتتون راه دادید و ممنون که برم گردوندید.
دوست دارم یک دوستی خیلی خوب با اونها داشته باشم. یک دوستی راحت. و بی هیچ چیز اضافه ای. خدا رو شکر گرگینه ام هم گوشه ای آروم دراز کشیده و سرش رو رو زمین گذاشته و زیاد هم حرکت نمیکنه. البته چشمهاش بازه و هیچ وقت هم نمیشه حرکاتش رو پیش بینی کرد. ولی حداقل طنابش فعلا توی دستامه.
البته "فندق" هم که ناگفته خودش میدونه که چقدر آرومم کرده. پس بیشتر نیمگم که پر رو نشه!!!!!
به هر حال از این قسمت پاچه خواری بیاییم بیرون، آسمون صافه، خورشید وسط آسمونه و همه جا هم امن و امانه.
میدونم که این پست من زیاد چیز خاصی توش نداشت و دارین الان به من همین طور فحش میدین که چرا نوشتمش. قبول دارم. باید اینجا یک چیزی بنویسم که برای شما هم ارزش خوندن داشته باشه. ولی باید مینوشتمش. چون میدونم که حداقل خودم بعدها با هر بار خوندنش انرژی مضاعف میگیرم. اما شما چی؟ شما هم ...!!!!! (برداشت بد و غلط نکنید. نمیخوام بگم شما هم به شخم پسر همسایه. میخوام بگم خوب شما هم انرژی بگیرید. مگه من گفتم نگیرید؟؟!!)

۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلاااااااااااااام دوست جونم

شبگرد گفت...

اِ....بالاییه منم!
چرا ناشناس؟؟؟؟؟؟؟؟

عسل گفت...

سلام دوست من اول اینکه خیلی خوشحال شدم وقتی خوندمت که حال روحیت تغییر کرده انشاله بهتر هم می شه فقط فراموش نکن که وقتی خوب خوب شدی یه تشکر ویژه از صبا جون داشته باشی به خاطر تمام روزهایی که صبورانه تحملت کرده کاری که خیلی راحت نیست و مطمعنا انرژی خیلی زیادی می طلبه پس از الان به فکر یه هدیه ی خاص و متفاوت باش .....

عسل گفت...

می خاستم ازت تشکر کنم بابت لطفی که نسبت به دوستانت داری و اینقدر صادقانه ابرازشون کردی اما لازمه یاد آوری کنم که هرچند دیگران و من توانسته باشیم سهم کوچکی در بهبود روحیه تو داشته باشیم اما مطمعنا وجود تو در زندگی ما با اون افکار روشن و منطقی ات در تغییر ذهنیت ما نسبت به خودمون و قرار دادن اون در مسیر درستش خیلی خیلی خیلی با ارزش تر ومفیدتر خواهد بود و من ممنونم ازت به خاطر تمام راهنمایی ها و آگاهی هایی که بهمون می دی وکمک می کنی که خودمون را بهتر بشناسیم.

ناشناس گفت...

salam modaty ast ke mikhonamet ,elatesh ham ine ke shoharam be man khianat makone /vaghan kojai kar eshtebah boode ?khastam ama hich chizi ra nemitoonam taghir bedam shaiad badan barat goftam !!!

فضول گفت...

ناشناس عزیز.
ممنون میشم اگر باز هم برام بنویسی و برام توضیح بدی. من چند تا نظر در این مورد دارم که میتونیم در موردش با هم بحث کنیم. به زودی یک پست در این مورد مینویسم. در مورد موضوع خاص تو هم هر زمان که خواستی خوشحال میشم اگه کاری از دستم بر بیاد.
خوش باشی.

ana گفت...

salam doooost jooonam
khooobi aghaye fozooool
?
kheili khoshhalam ke halet behtare
khodaro shokr
bebin mikham 1 chizi behet begam ke mitarsam bezanim :D
mikham begam bekhoda zendegi kheili baarzeshtar az hameye in hafas na
?
zendegi zibas aseman zibas ...
in jomleha ro khodam baladama be khodamm gahi vaghta migama ama khob dige che mishe kard
man ke kholam o biaghl
vase hame ham sabet shodas
az nane baba ta dooost o ashna hame migan lajbazi
vay gofti lajbazam toooie comentat khandidam
goftam baba fozool to ki hasti dige
to ke dari jikopikamo mirizi birooon vase khodam
ajab!
hame migan lajbazam 1dnam o ghod
hamishe ham vase inke migam karam doroste o harfe kasio ghaboool nemikonam mikhoram zamin dige
az ina begzarim
cmentet1kam delgarmam kard
darmorede ghomar ke vasam neveshte booodi
midoooni az diroooz tahala 1tasmimi gereftam albate age dobare havaie nasham o avaz nakonam tasmimamo!
tasmim gereftam ke 1forsati bedam be un be khodam be har2mooon
na
?
behtar nist
?
1kam mikham bekeshooonam khodamo az in vadia birooon
chemidooonam
sakhteha ama daram zoooramo mizanam
kheili sakhte vaghti 1 saat tamooom zol mizanam be goooshimo vasvase misham ke sms bedam ya zang bezanam sedasho beshnavam ama nemikonam inkaro
daram dard mikesham
daram tarkesh mikonam 1 joooraie
chemidooonam
doam kon
hamishe ham kenaram bash
mage man chanta doooste khooob o fozoool mesle to daram han /
/
?
harfat behem aramesh mide
miram baz comenteto bekhooonam
vay cheghad ghashange in ehsasi ke behem midi&ehsase inke migi shayad unam ba hamee vojoood biad bazi kone ama rooo nakone
bia 1 kam vaghe bin bashim doooste man
un inkaro nemikone hichvaght
khodetam midoooni
ama az fekresh ham zogh mikonam
khosh bashi

doost گفت...

سلام
خوشحالم از اینکه به اوضاع مسلط شدی.من خیلی خیلی از تو توقع دارم هر چند آدمهای بزرگ هم دچار لرزش میشوند و... ولی مقطعی است ونباید لقد به وقتت بزنی.
با ما باش خوشحال میشم.

آیدا گفت...

سلام شاهین جان (من دوست ندارم فضول صدات کنم , ترجیح میدم اسم مقدس تیممون رو واست انتخاب کنم , البته اگه مخالفتی نداری .)
حرفا و جملاتت به قدری منطقی و زیبا هستند که نمیتونم نپذیریم.عین واقعیت هستند.
متاسفانه فوتبال ما کثیف شده . خیلی کثیف. اس تق لال قهرمان رو دیدیم که با جناب قندلی چه فضاحتی توی آسیا به بار آورد .. سپاهانشم میبینیم..
من قبلا بازی همه تیمها رو نگاه میکردم. اما شاید باورت نشه ولی مدتهاست فقط نتایج رو پیگیری میکنم و فقط پرسپولیس رو نگاه میکنم .
اونم بخاطر عشق و علاقم نه فوتبال ایران.
واقعا من عاشق پرسپولیسم . از باختهاش عصبی میشم مخصوصا زمانی که به باخت میدنش ...
دلم میسوزه از این همه بی مهری.

راستی متنهات رو دارم میخونم . این روزا میخوام یکم استراحت کنم تا شروع امتحانای ترم.
گفتم چه چیزی بهتر از اینکه بیام و متنهای تورو بخونم.
میخوام شروع کنم به خوندن.این چند وقته فقط بحثمون روی تیم بود و شما هم واقعا قشنگ حرف زدی و همراهیم کردی.
با اینکه از نظر روحی یکم اذیت بودی اما خیلی خوب همراهیم کردی.
خیلی از دوستانی که وبلاگ دارن به من سر میزنن ولی چون زیاد فوتبالی نیستن توجهی به نوشته ها ندارن . خوب حق هم دارن . ولی از شما ممنونم با اینکه نوشته هاتون ربطی به فوتبال نداره اما من رو توی این زمینه خیلی کمک میکنی و همراهم هستی.

ana گفت...

salam
aslan halo hosele nadaram
daghooonam
asab nadaram
aslan chera injam
?
chera ina ro vaseye to minevisam

آیدا گفت...

╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬

اومدم یه خبری بدم و برم ♥☻♥

╬═♥╬
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬

آپم نمی خوای بیای ؟ ♥☻♥

╬═♥╬
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬

بیا خوشحالم می کنی ♥☻♥


برد سرد اما تاثیر گذار

ناشناس گفت...

لطفا ایمیلت را چکن

ناشناس گفت...

lotfa emailet ra chek kon

saghi گفت...

vaghti daghooonam
vaghti gerye mehmooone cheshame
vaghti ba gere minevisam vasat
che entezari azam dari dige akhe
man shekastam
1bare dige
va hishki nadid
nafhmid
eshgham tamooom shod
tamooom