۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

شکست

دارم دیوونه میشم. دارم بین استدلال و احساسم خورد میشم. دارم له میشم. مثل کسی میمونم که بین دو سنگ آسیاب مونده و اون دو تا دارن میسابنش. خیلی حس بدی دارم. خیلی. خیلی.
من به "صبا" گفته ام که اونجا هر کاری خواستی بکن. "هر کاری"!! و این دستور استدلال منه. استدلالی که دارم با اون به جنگ احساسم میرم. به جنگ تابوهام. به جنگ این دل صاحب مرده.
نگین این چه مزخرفیه. اگر حتی کمی من رو بشناسین میدونین که این قدر ها هم هوشم کم نیست و این قدر ها هم استدلال هام ضعیف نیستن. تا به حال با چند نفر نشسته ام و بحث کرده ام و این استدلالم نفی نشده. بگذریم.... یک بار در موردش مفصل مینویسم.
و حالا اونجا "صبا" کسی رو دیده. فقط دیده. میدونم که هیچ چیزی بینشون اتفاق نیفتاده. میدونم که پسره میخواسته و "صبا" نذاشته. میدونم و فهمیده ام. خودم فهمیده ام. نمیگم از کجا. ولی "صبا" به من دروغ گفته. من که به او اجازه داده ام. پس چرا دروغ؟ اتفاقی که نیفتاده، پس چرا دروغ؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
و از اون بدتر این که حالا این احساس احمقانه حسادت داره مثل خوره تموم جونم رو میخوره. مثل خوره. در این اوج دلتنگی من. باورتون نمیشه، ولی دستهام دارن موقع تایپ میلرزن و نمیتونم درست تایپ کنم.
این حس حسادت داره خوردم میکنه. این حس غلط حسادت داره خوردم میکنه. پس این استدلال گور به گور شده کجاست؟ مرده شور ببردش. مرده شور ببردش که الان هیچ کاری از دستش بر نمیاد. میدونم که این حسادت غلطه. میدونم که استدلالم درسته. ولی این حس.... و از اون بدتر دروغی که به من گفته. این که او رو ندیده.
و روی همه این ها این رو هم اضافه کنید این رو که از امروز هم موبایلش قطع شده و باهاش تماس هم ندارم.
داغونم. داغونم. داغون داغون داغون. اون داغونم نکرده. خودم خودم رو داغون کرده ام. چرا نباید بتونم با این جریان کنار بیام؟ چرا باید این قدر ضعیف باشم؟ چرا باید شکست بخورم؟ چرا؟ منی که این قدر ادعا دارم. منی که ادعاهام کون فلک رو پاره میکنه.
خاک بر سر من و این ضعف های من.
خاک....
واقعا الان آرزوی مرگ دارم. نترسید. خودکشی نمیکنم. ولی واقعا دیگه از خودم خسته شده ام. خسته خسته خسته.

۲ نظر:

خاتون گفت...

تو احياناً عقلت سالمه؟ ببينم فكر كنم گفته بودي همسرته. درسته؟ پس چه معني داره اين كاراي روشنفكراي بي‌خردانه؟ يعني چي هر كاري دلت خواست بكن. هر كاري. من سر در نياوردم قضيه چيه و تو چرا با خودت اين جوري مي‌كني. از اين مدل روشنفكر بازي خوشم نمياد. اول تكليف خودتو با اخلاق خودت روشن كن. بعدش همه چي حل مي‌شه. در ضمن چه معني داره مرد گنده تا تقي به توقي بخوره بگه مي‌خوام بميرم؟ اه، اين كاراي بچگانه چيه بچه؟ چون هيچي از رابطه‌تون نمي‌دونم نمي‌تونم چيز بيشتري بگم. در ضمن متاسفم فرصت خوندن اون همه آرشيو رو فعلاً ندارم كه گفته بودم برم بخونم و نظرم رو بگم

ناشناس گفت...

لقد...
تو نصیحت نمی خواهی و من اینو می فهمم،ولی همیشه نگران اینگونه تفکرات تو وصبا بودم و...سکوت