۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

آب زنید راه را ....

"صبا" فردا میاد. دلم براش خیلی تنگ شده. راستش الان حدود یک ماهی میشه که ما درست و حسابی پیش هم نبودیم. یا من سفر بوده ام و یا او. ولی اگه خدا بخواد از فردا تا حداقل هفته اول اسفند که او دوباره باید به یک سفر دیگه بره میتونیم با هم باشیم. 
این حدود یک ماه که ما دور از هم بودیم تجربه مشکل ولی جالبی بود. مشکل از این جهت که دور از هم بودیم و کلی دلتنگی و تنهایی داشتیم و جالب از این جهت که هر دو به نوعی کمی یک زندگی مجردی رو تجربه کردیم. و دیدیم که چندان هم آش دهن سوزی نیست.
راستش من این مسافرتها رو که برای هر کدوممون پیش میاد خیلی برای زندگیمون مفید میدونم. از این جهت که فکر میکنم که در اون کمی بیشتر قدر هم رو میفهمیم و اثر اون یکی در زندگیمون رو بهتر احساس میکنیم. در حقیفت بیشتر نقشی رو که هر کدوم در زندگی اون یکی داره حس میکنیم. من که خودم وقتی که او نباشه به طور کاملا ناخودآگاه نظم زندگی ام به هم میخوره و ساعت خوابم میاد عقب و عقب تر و چون صبح باید برم سر کار، در نتیجه هر روز خسته تر و خسته تر میشم. به طوریکه واقعا در هقته گذشته توان سر کار رفتن در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه نداشتم. کاملا در اون دو روز به زور رفتم سر کار و پنج شنبه که هی سر کار چرت زدم. 
میدونید از الان ماتم چی رو گرفته ام؟ این که اگر من رفتم مالزی و ما قرار شد که یک یا دو سال از هم دور باشیم، من چه جوری میتونم با این دلتنگی کنار بیام؟ به خصوص که در اونجا دیگه دوستهای اینجای من هم نیستند که بتونند مرهمی باشند برای تنهایی های من. خیلی میترسم از این حالت. درسته که اونجا از نظر تئوری میتونم کلی وقت اضافه داشته باشم و به هزار کار عقب افتاده ام برسم، ولی میدونم که مهمترین و بیشترین تجربه من در اونجا تنهایی و خلا بزرگی خواهد بود که در زندگی ام به وجود میاد. 
به هر حال این واقعیتی است که در زندگی من وجود داره. باید باهاش بتونم که کنار بیام. ولی فعلا این مهم نیست. مهم اینه که یار الان در راهه و در کمتر از 10 ساعت دیگه میتونم دوباره ببینمش و از غرغرهاش گلایه کنم!!!
در روزهای آتی وقت برای فکر کردن به چیزهایی که باید در خودم ایجاد کنم و یا خودم رو براش آماده کنم. زیاده. گر چه حتی فکر کردن به بعضی از این موارد هم برای ریزاندن پشم های من کافی است!!!

۴ نظر:

ناشناس گفت...

عزیز ما در پست دو تا مونده به آخر شما عرضی کردیم و جوابی نگرفتیم! دریاب ما رو!!

شبگرد گفت...

خوشحالم ک خوبی

عسل گفت...

خیلی عالیه این دقیقا همون چیزیه که ازت انتظار داشتم...

عسل گفت...

این نظر قبلی من مربوط به چند پست قبل توئه و آرامش و استدلالی که به دست آوردی...
نگران آینده هم نباش به نکات مثبت و مفیدش بیشتر فکر کن تا جدایی ها و دلتنگی ها(تو که استادی خودت و احتیاج نداری که بهت یاد آوری کنیم )