۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

چند نما

چند تا صحنه تو این سفر خیلی در یاد من ماندگار شده اند. چند عکس. چند نما.

***

سر جلسه امتحان نشسته ام. شدیدا تمرکز کرده ام. از یک طرف به سوالها جواب میدهم و از طرف دیگه حواسم به وقت است. ناگهان متوجه میشم که یکی از سوالها رو موقع وارد کردن در پاسخنامه اشتباه وارد کرده ام. فوری دست به کار میشم. نفر بغلی من یک پاک کن کنار دستش گذاشته است و الان استفاده نمیکند. من هم که پاک کن ندارم.
بی اختیار رویم رو به او میکنم و میگم: "دکتر! پاک کنت رو یک لحظه بده!!"
و میبینم که سر همه اطرافیانم به سمتم برگشته است و همه دارند با تعجب به سمتم نگاه میکنند.
می فهمم که سوتی داده ام. اصلا به روی خودم نمی آرم. با اعتماد به نفس دوباره میگم: "would you please give me your eraser؟" اصلا انگار نه انگار که جمله قبلی رو من گفته ام!!! خاک بر سر این خارجی های هیچ چی نفهم!!

***

این چند وقت کمی شیطونی کردم!! بالاخره مگر آدم چند بار توی عمرش میره مالزی؟ اون هم مجردی؟ راستش خوب بود. ولی قسمت سختش این بود که پدر من رو با حمام کردن در آوردن. یک بار وقتی خبر مرگشون می اومدن به زور آدم رو میبردن حموم. هر چی قسم و آیه که به خدا 2 ساعت پیش دوش گرفته ام مگه حالیشون میشد؟؟ به زور آدم رو میبردند و می شستند. دوباره یک بار قبل از برنامه میبردنت. یک بار وسط برنامه. یک بار آخر برنامه. کوفتمون میکردند. موقع رفتن هم که دیگه رو شاخش بود که تمیز تحویلت بدن. عین اردک همه اش توی آب بودم این چند روز به لطف دوستان!
نمیدونم همه مالزی هایی ها این قدر تمیزند یا وسواسی هایش به تور ما خورده بودند؟!

***

تا به حال دیده اید که یک فاحشه از سکس لذت ببره؟ من که تا به حال ندیده بودم. اونها همیشه به چشم کار به این مساله نگاه میکنند. و هر کار هم بکنی نمیتونی این نگاهشون رو عوض کنی. کار کار است و تفریح تفریح. و مشکل من هم همیشه با اونها همین است. من نمیتونم به اونها به چشم یک کارگر یا برده نگاه کنم. اصلا با نگاه من سازگار نیست. برای همین هم با اونها سلوکم نمیشه.
و تو مالزی برای اولین بار تونستم به یکی از این افراد اون قدر محبت کنم و اون قدر هواش رو داشته باشم که لذت ببره. که ارضا بشه. و اون قدر خوشش اومد و ممنون شد که یک شب دیگه فقط برای من و بدون پول و کاملا مرامی اومد. حتی تلفن خونه اش رو به من داد. نمیگم که عاشقم شده بود، ولی دوستم داشت. خودش میگفت که تا به حال با کس دیگه ای این طور نبوده. و چقدر هم خوشگل بود. اهل ویتنام. که حتی تلفن خونه اش در ویتنام رو هم داد. و عکسش رو، کاری که هیچ کدام نمیکنند. بودن با او یکی از بهترین خاطرات من در این سفر بود.

***

یک جناب she male هم از من خوشش اومده بود. هر چه میگفتم که بابا من اهل این کارها با تو نیستم، به خرجش نمیرفت که. لامصب خوشگل هم بود نسبتا. حتی به اتاق هتل هم اومد. من به این فکر بودم که کمی از او راجع به شهر اطلاعات بگیرم و او برای این که کمی کاسب بشه. در نهایت هم دماغ جفتمون سوخت!!! نه او کاسب شد و نه چیز به درد بخوری به من گفت!

***

تاکسی گرفته ام و به او میگم که من رو به یکی از مراکز خرید اونجا ببره. راننده چینی است. در حین راه احساس میکنم که داره به سمت دیگه ای میره. بهش میگم که اشتباهه و میگه به خاطر ترافیک دور میزنه واز راه دیگه ای میره. بعدش من مشغول صحبت میشم و میبینم که یک جایی وسط خیابون نگه داشته و به من میگه که اون پاساژ جایی است که تو باید بری. من هم که نمیدونم جریان چیه پیاده میشم و کرایه رو میدم. وقتی به پاساژ میرسم میفهمم که مرتیکه الاغ زبون نفهم پدر سوخته عوض اون پاساژ آورده من رو دم یک پاساژ چینی پیاده کرده که از چینی ها خرید کنم!!!!!
از این چینی ها پدرسوخته تر خودشونن!

***

تمام ساعتهای برند دنیا از امپریو آرمانی و بولگاری بگیر تا رولکس و امگا بین 6 تا 15 هزار تومن.(از نوع چینی اش) اون قدر حال میده که ساعت برند دستت کنی!!!!!!

***

با کلی ادعا رفتم کازینو و یک ساعت پوکر بازی کردم و 100 دلار هم باختم!!! خیلی پدرسوخته اند این کازینوها! جوری قوانین رو عوض کرده اند که فقط ببازی. اون جا که نشسته بودم، همه به کازینو باختند. هیچ کس هم نبرد. تازه من خوبه بودم که کم باختم!

***

به کاباره هم رفتم. آقای "حجی جون" که من ازش بدم میاد هم بود. وقتی وارد شد، در حین عبورش اومد سر میز ما و اون قدر رو به من دستهاش رو باز کرد و ایستاد که من بلند شدم و من رو در آغوش گرفت.
نمیدونم چرا این کار رو کرد. هیچ کس دیگه رو هم در آغوش نگرفت مرتیکه نره خر! نمیدونم به من نظر داشت یا جذب سبیلهام شده بود! آخه میگن مرتیکه خاک بر سر "گی" است! یک ابروی نخی هم تاتو کرده بود که بیا و ببین.
آقای شماعی زاده هم بود. سر آهنگ گیتارش کلی بهش خندیدیم و هی گفتیم بیا و ببرش. البته راستش به نظر من آهنگ قشنگیه. ولی حیف که با خوندن خودش ریده توش! ولی کلی آهنگهای دهه 60 که زمان بچگی و نوجوونی من بود رو خوند و کلی به صورت نوستالژیک خر کیف شدیم و کلی هم با آهنگ "بیشتر بیشتر" او قر دادیم. خیلی خوش گشت اون شب.
راستی برادر زاده ابی هم بود. صداش هم کپی عموش بود. بچه باحالی بود.

***

و این بود انشای من در مورد این که مالزی رو چگونه گذراندید!

۹ نظر:

عسل گفت...

عالی بود....
امیدوارم تمام خاطرات خوبش تکرار بشه برات.

ناشناس گفت...

حجی جون در دیار غربت همکار دیده بود تعجب نداره ...یوسفک

saghi گفت...

vheghad behet khosh gozashte doooost joooon
khoshhalam ke hadeaghal behet khosh gozashte
darmorede un fahesheye bichare ham delam soookht
:D
kojayi
?
kam paydayi
ba man ghahri
?
ya doooosam nadari dige
?

saghi گفت...

salam
avalandesh begam ke kheili kam o mokhtasar darmorede safaret neveshtia
khodet nazaret in nist
?
man fekr mikonam age bishtar va ba joziyate daghightar benevisi kheili bishtar khosh khoshneman mishavad
:D
dige inke man bahat ghahram akhe kheili dir umadi be blogam o mikham bekoshamat
:D
ama khob bayad fekrao konam bebinam mikham bahat ashti konam ya na
;)
chon dooostami ok inbar mibakhshamet va bahat ashti mikonam ma dafeye dige mkighahram
hala khodet khooooi khoda ro shokr
?
khanooomet ghor ghor nakard ke chera ghaboool nashodi o ina
?
rasti neveshte booodi delet vase sima misooooze
nasoooze lotfan
bere be jahanam un zanike
behet jaryanesho badan migam
rasti hamsaye gabrik shodi
?
ey janam
khodaaaaaaaaaaaa
mibini torokhoda
hamishe vaghti man 1 ja giram 1 kasi bayad be postam bekhore ke man hey hasrat bekhoram
hala man che konam ba un pesar jigare ke unja kar mikone va in aghaye k ke bikhiale man nemishe hich raghame
?
:D
migam nemishe shomarasho vasam gir biari 1 joooori
?
jooone saghi

saghi گفت...

un sex shop ke gopfti rafti
un chejoooor jayi hast aya
?
betarif bebinam jigar
;)

ناشناس گفت...

midooni daram be chi fekr mikonam
???????
to vaghean hamoon chizi hasti ke gofti
..........
bahat movafegham
........
kerm
........
!

بهاره گفت...

حتمامنتظرم باش...
ممنونم ازت بابت همه چیز

شبگرد گفت...

سلام
خندیدم با پاراگراف اولت!خیلی ….
وقتی فضول اردک میشود…..واااااااااااای خدا چ با مزه میشیااا!!!
حالا کیا میبردنت؟؟؟ چند نفری میرفتید؟
مثلا خیلی لطف میکنی بهشون ب چشم برده یا کارگر نگاه نمیکنی؟؟؟؟
راستشو بخوای کلا از این پاراگراف بدم اومدو میاد شدییییید!
پاراگراف چهارم حرفی ندارم!!!بی مزه بود!

دمش گرم…هوای هموطناشو داره دیگه!
واسه ماها هم ی چنتایی از این ساعتها میگرفتی خب خسیس!
مهم اینه ک باختی!
از حجی در حد لالیگا متنفرم! مرتیکه چندش!
نمیدونستم گی هستش ولی حدس میزدم!
از شماعی زاده هم خوشم نمیاد!
ولی از عموی اون پسرک باحال خیلی خوشم میاد و دوسش دارم!

خسته نشدی انشا ب این بلند بالایی نوشتی!؟

شبگرد گفت...

نمیخوای آپ کنی جانم؟