۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

خواهرزاده های خیلی خیلی خیلی عزیز من.

امشب دارم با صبا میرم به شیراز. شهر شور و عشق و عاشقی و از همه مهمتر شهری که خواهر من با دو خواهرزاده عزیزم اونجا زندگی میکنند.
چیزی که برام عجیبه اینه که با این که من قاعدتا باید خواهرم رو بیشتر دوست داشته باشم و دلم بیشتر برای او تنگ شده باشد، ولی در کمال تعجب دلم بیشتر از همه برای خواهرزاده هام تنگ شده و لحظه شماری میکنم که ببینمشون. کلا من دلم برای خواهر زاده هام بیشتر 75;ز خواهرهام تنگ میشه.
اون خواهرم که آمریکا است هم دلم برای خواهرزاده هام و به خصوص اونی که گاهی اینجا رو میخونه لک زده. تنگ شدن خوب بیان مطلب نمیکنه، واقعا لک زده. فکر میکنم که اونها هم من رو دوست داشته باشند. ولی من واقعا عاشق اونها هستم.
راستش به این خواهرزاده هام که نگاه میکنم، پیش خودم فکر میکنم که شاید بد نباشه خودم هم یک بچه داشته باشم. ترجیحا یک پسر. ولی این وسط خیلی دو به شکم. خیلی. راستش رو بگم؟ فکر میکنم که اگر یک بچه داشته باشم، شاید خیلی دوستش نداشته باشم. دوستش دارم ها، نه این که اصلا دوستش نداشته باشم، ولی میترسم مثل یک پدر دوستش نداشته باشم. یعنی اون طور که عاشقش باشم و به خاطر اون از همه چیزم بگذرم، الان فکر میکنم که این جور نخواهم بود. و فکر میکنم که اگر کاری برای اون بکنم بیشتر از روی ترحم خواهد بود. و نه عشق.
با هر کس که بچه داره صحبت میکنم، میگه که این حس پیش خواهد اومد، ولی خوب یک کم ترسناکه دیگه. اومدیم پیش نیومد!!! اون وقت چه کار باید کرد با اون بچه؟ و اون دردسرهای بچه داری؟ به خصوص اون یک سال اول. راستش من هر پدر و مادر بچه داری رو که میبینم، فکر میکنم که بیچاره ها چه صبری دارند! هیچ جا نمیتونن به راحتی برن. اون اوایل که خواب درست و حسابی هم ندارند، تو مهمونی ها همه اش درگیرند. یعنی من فکر میکنم آدم بعد از بچه دار شدن دیگه کاملا میشه مثل یک آدم عیالوار! راستش من از این عیالواری میترسم. دوست ندارم عیالوار باشم. تا الان هم با صبا سعی کرده ام بیشتر مثل دو تا دوست باشیم تا مثل دو تا زن و شوهر. و خیلی ها هم که ما رو میبینند همین رو میگن. میگن شما مثل دو تا دوست دختر و پسر هستید. و این برای من خیلی بهتره و از این مساله احساس جوونی میکنم. اما بچه دار شدن سرآغاز پیری نیست؟

۱ نظر:

دوست خارج‌رفته گفت...

علی فضوله جان! این از موضوعاتیه که شاید بخوای با روان‌درمانگرت مطرح کنی. البته اگر راه ساده رو نره و به روابط خودت و پدرت ربطش نده.

به نظر من وجود این شک به خودی خود بد نیست، اما تا زمانی که خیالت بابت این که شکت «اوکی» هست راحت نشده، بهتره پدر نشی.