۱۳۹۳ بهمن ۲۵, شنبه

بزن تو برق!

خیلی آدم‌های جالبی هستیم!

***

کوهنوردها دو دسته‌اند. کوهنوردی دو دسته است. یک مدل روش فتح قله است. این که هر کس که به هر کس دیگه رسید ازش میپرسه تا به حال چند تا قله رو فتح کرده‌ای؟ کوهنورد میره پای کوه، آسونترین راه رو برای فتح کوه پیدا می‌کنه و بعد از این که کوه رو فتح کرد، دیگه فتحش کرده. میره سراغ یک کوه دیگه. اینها همونهایی هستن که هر بار باید کوه بلندتر و سختتری رو فتح کنند. رکورد فتح کوه براشون مهمه. شاید گاهی به کوههای قبلی که فتح کرده‌اند سر بزنند، اما برای یک تجدید خاطره است. اصل کار چیز دیگه است. فتح کوه و تموم کردنش و رفتن دنبال یک کوه جدید! هر چقدر که کوه سخت‌تر فتح بشه بیشتر براشون لذت داره. اون قدر رو کوههای قبلی تمرین می‌کنند که بتونن برن کوه جدید رو فتح کنند. اون قدر میرن و میرن تا دیگه یک کوه فتح نشه. کوه فتح نشده زیاد دارن، اما یک دفعه یک کوه گرفتارشون می‌کنه. بازی می‌کنه باهاشون. نگهشون میداره. می‌ایسته سر جاش و سرگردون و حیرونشون میکنه. اون قدر میمونن پای اون کوه تا یا بمیرن در راه فتحش، یا وقتی که فتحش کردن دیگه جون و توان فتح دیگه ای رو نداشته باشن. گاهی شاید به کوههای قدیم و سر راه یک سر بزنن، اما کوه جدید؟ دیگه نمی‌تونن!
دسته دوم کوهنوردها دسته گل گشتن. کوه نمیرن که قله بزنن. قله هم زده اند. کم هم نزده‌اند. اما اصل کوه رفتنشون برای اون کوهنوردیه. برای اون مسیره. برای پیش کوه بودنه. اون مسیره که بهشون آرامش میده. فرق نمیکنه که مسیر کجا باشه. میخواد کوه دربند و درکه باشه و میخواد که کوهپایه اورست. این آدم چون دنبال فتح قله نیست،‌ پس اندازه کوه نیست که براش مهمه. اون آرامشی براش مهمه که در پای کوه حس میکنه. و کوه حتما نباید خیلی بلند و معروف و شاخ باشه که به آدم آرامش بده. امکان داره که صد بار بره به قله و برگرده. اما مساله اینه که تلاشش برای اون قله نیست. به قله رفتن هم بخشی از اون گلگشتیه که داره.

***

رابطه ما آدمها هم همینه. کوهنورد رو بزار جای یک دختر یا پسر. کوه رو بزار جای طرف مقابل و فتح رو هم بزار جای فتح کردن. چه فتح قلب و چه فتح بدن! و این وسط فقط چیزی که رابطه رو سخت میکنه، اینه که هر کس باید در هر رابطه در آن واحد ۲ نقش داشته باشه. هم کوه و هم کوهنورد! کوهنوردی که خودش باید کوه باشه برای کوه خودش!
اگه هر دو کوهنورد اهل گلگشت باشن، جریان خیلی مشکل نیست. هر دو در کوهپایه همدیگه قدم میزنن.
اگه هر دو کوهنورد اهل فتح کردن باشن، هر دو همدیگه رو فتح میکنن. و راحت میرن. خیلی راحت. هنوز خیلی قله های فتح نشده هست.
و بدبیاری زمانیه که هر دو از یک نوع نباشن. یکی فتح کنه و بره. در حالیکه اون یکی هنوز تو فکر گلگشت تو کوهپایه اون کوهه! و بدبخت اون کوهنوردی که میمونه.

***

کاش منی که اهل گلگشتم، یاد بگیرم وقتی به این جور موارد خوردم، اون قدر قدم رو بلند کنم که طرف نتونه به این زودی ها قله من رو فتح کنه. منی که دستی خم میشم که طرف راحتتر بتونه به گلگشت بیاد! و غافل از این که همین کار من باعث میشه راحت فتح کنه و بره و حتی در فتحش من قله به درد بخوری هم نباشم که حتی بخواد فکری بهش کنه.

***

باید دهن اون دوستی که همیشه تو این موارد به من میگه: «چس کنت رو بزن تو برق!» از طلا بگیرم! حیف که گاهی برق نیست!

هیچ نظری موجود نیست: