۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

آشپزخانه در هفته ای که گذشت!

راستش فکر میکردم که خیلی زود به زود تر از این ها میتونم بیام اینجا و آپ کنم. ولی هر بار یک مشکلی پیش میاد و نمیذاره که بتونم بیام. البته احتمالا همون طور که خودتون هم حدس میزنید، بزرگترین مشکل از من نیست، از این کون گشادی است که به من اجازه نمیده که خیلی از کارها رو بکنم. 
اولا از تمام دوستانی که به دنبال پست قبلی به من اظهار لطف کردند یا نگرانم شدند ممنونم. راستش اون پست فقط به قصد این بود که بعضی ترسهای زندگی ام رو بیان کنم. و اصلا نمیخواستم که نگرانتون کنم. ولی خوب اعتراف میکنم که خیلی وقتی دوستان با هر وسیله ای با من تماس میگرفتند و حالم رو میپرسیدند، خیلی حال خوبی به من دست میداد و خیلی خوشحال میشدم. 
امروز کتاب شازده کوچولو رو دوباره خوندم. و دوباره لذت بردم. و دوباره از آخرش اعصابم خورد شد. و دوباره به خودم لعنت فرستادم از خوندنش. و میدونم که دوباره هم خواهم خوندش!!! بابا! به چه زبونی باید بگم که کس خلم؟
دنیا داره برام خیلی خوب میگذره. البته تا وقتی که قرصهای افسردگی ام رو بخورم!!! دو - سه روز یادم رفت بخورم و دیروز پریود بودم رسما!!! صبح تا دیر وقت خوابیدم و نتونستم زود بلند بشم، تا شب هم پاچه میگرفتم و یک بار هم حال منشی تنبل و کون گشاد شرکتمون رو جا آوردم. ولی از امروز دوباره آرومترم. دیروز به رییسم که گفتم که چی میخورم، باورش نمیشد که من با این همه شیطنت افسردگی داشته باشم. میگفت اصلا نمیتونه تجسم کنه. خودم هم حال خودم رو نمیدونم. ولی احتمالا از بعد از عید دوباره مشاوره های روانپزشکم رو شروع میکنم و دوباره احتمالا دعواهای من با خودم شروع میشه. گرچه هنوز هم گاهی یک برخوردهای کوچیکی با خودم دارم.
یکی از دوستان (لقد) یک بار میگفت کسانی که حس بویایی خیلی قوی دارند و بوهای محیط دائما روی نروشون است و همه اش اذیتشون میکنه، گاهی اون قدر اعصابشون به هم میریزه که میرن یک مقدار آمونیاک بو میکنند و اون اعصاب بویایی رو میکشند و خودشون رو از شر اون همه عذاب راحت میکنند. گاهی پیش خودم فکر میکنم که ای کاش یک آمونیاکی هم برای این فکر من که داره مدام در طول شبانه روز کار میکنه میبود تا از شرش راحت بشم و بتونم مثل اون هزاران هزار کارمند و آدم معمولی که صبح میرن سر کار و عصر برمیگردن خونه و تمام فکر و ذکرشون در هفته اینه که کمی پول در بیارن که بتونن یک مسافرت کوچولو با خانواده برن و از یک زندگی تکراری کلی هم لذت میبرن و احساس خوشبختی میکنند. اون احساس خوشبختی اونها و عدم زیاده خواهی اونها است که باعث میشه شدیدا به اونها حسودی کنم. 
13 اسفند اولین سالگرد دوستی من با آیسل است. اتفاق جالب میدونین چیه؟ آیسل روز 12 اسفند داره عروس میشه. اگه اون روز حال داشتم و مطابق معمول پریود و دپ نبودم احتمالا میام و یک پست میذارم این جا. امروز داشتم توی کمدم دنبال چیزی میگشتم. دفتر شعری رو پیدا کردم که انیگما برام نوشته بود. ورقی زدم و خوندمشون. باورم نمیشد که این همه این شعرهایی که این قدر زیبا و با احساس بودند، این قدر به نظرم دور بیان. اول اون دفتر 2 تا شعر بود که برای من بودند. (اگه به انیگما قول نداده بودم که هیچ وقت هیچ جا ننویسمشون، این جا مینوشتمشون) پیش خودم فکر کردم وقتی که او داشت این شعرها رو مینوشت، حواسش پیش من بود یا رتیل؟؟؟؟؟؟ یک جور حس نوستالژیک داشتم از خوندنشون. یک نوستالژیای دور دور دور .....!!!! (هنوز هم دارم.)
راستی یک سوال از خودم. من چقدر بد هستم؟ من در بین آدمها جزء آدم بدها محسوب میشم یا خوبها؟ کارنامه ام نمره اش قبولیه یا ردی؟ بدی که خیلی زیاد دارم. ولی بقیه چی؟ به نسبت چی؟ میتونم بگم که حداقل کمی از نرمال میتونم برم بالاتر؟
نگفتم باید به این ذهنم آمونیاک بگیرم؟

۶ نظر:

ناشناس گفت...

فضول جان به جای آمونیاک برو قرص lexapro بگیر و بخور که در واقع همان دوای دردت می باشد. اگر این قرص رو پیدا نکردی اس سیتالوپرام هم می تونه جاشو بگیره ولی کلا" این lexapro در بلاد کفر به happy pill معروف است.و جدا" معجزه می کنه و کلا" همه دنیا رو به یک طرفت می گیری .حالا از یک افسرده شنگول این نصیحت را گوش بنما.

بهاره گفت...

سلام دوست دوست داشتنی از نظر من همیشه تو خوب که نه"عالی" بودی...

بهاره گفت...

به عقیده ی من به همه ی بیماری ها ودیوونه بازی هاو کس خلی هات آلزایمر را هم اضافه کن ( plz )
ایمیلت و چک کن.

عسل گفت...

همیشه خوب بودی فضول جان همیشه شک نکن .
من شخصا که جز معرفت و مهربانی هیچی از تو ندیدم و برات بهترین ها رو آرزو می کنم.
شاد باشی.

عسل گفت...

فقط من نفهمیدم آشپزخانه در هفته ایی که گذشت یعنی چی؟
دی....

ناشناس گفت...

شیطانه میگه یک لقد محکم بهت بزنم البته اگرررررررررر دیدمت...
بابا اینقدر با خودت ور نرو مثل خرس مهربان شدی تو تفاوت عمده داری با خرسهاداری البته بجز ظاهرت.
تو اگر محیط فکریت را با دوستان جدیدی که شبیه آدمهای سالم ونرمال هستند عوض کنی قول میدم همان بچه پرو قبل باشی.
هرچی باشی دوست داریم.