۱۳۹۱ شهریور ۱۲, یکشنبه

اسدالله میرزا

نمیدونم که کتاب دایی جان ناپلئون رو خونده اید یا فیلم اون رو دیده اید یا نه. در این کتاب دو شخصیت هستند که یکی به نوعی مثبت محسوب میشود و یکی متعادل منفی. منظورم دو شخصیت اسدالله میرزا و دوستعلی خان است. هر دوی این شخصیتها آدمهای برون گرا، بذله گو و خانم بازی هستند. هر دوی این شخصیتها دوست دارند که خودشون رو در جمع نشون بدن. جفتشون در عین صحبت یک تیک مناسبی به خانمها میزنند و اون طور که از داستان بر می آید، ناموفق هم نیستند و روابط زیادی با خانمهای داستان دارند. تنها تفاوت این است که اسدالله میرزا یک آدم موفق در ارتباط است و تمام شوخی های او به موقع و مناسب است و یک آدم بسیار دون ژوان مسلک و جذاب برای خانمها است. همه برای صحبتهای او لحظه شماری میکنند و یک لیدر کامل در صحبتها است. اما در عین حال روی او بسیار حساب میشود و حرفهای او محترم شمرده میشود. در کل یک شخصیتی است که همه جوره در ارتباط گیری موفق است. کسی که همه دوست دارند در گروه او باشند و ضدیت با او خیلی اذیت کننده است.
از طرف دیگر دوستعلی خان است که اسدالله میرزا در کتاب او را دوستعلی خره صدا میکند. دوستعلی خان خیلی دوست دارد که شبیه به اسدالله میرزا باشد. ولی به غیر از باطن سودجو و حسودش،‌ نکته دیگر این است که علی رغم این که برای هر چیزی پایه است، اما در جمع باعث ایجاد واکنشهای منفی میشود. ظاهرا در ارتباط گیری با خانمها موفقیتش بد نیست، گرچه به پای اسدالله میرزا نمیرسد، اما مشکل در جای دیگر است. مشکل اونجاست که هر کار میکند، به موفقیت اسدالله میرزا نمیرسد.
پیرو پست قبلی، چیزی که من دوست دارم به اون برسم، شخصیتی مثل اسدالله میرزا است. یک آدمی که دوست دارد که همه تحویلش بگیرند و اگر هم حرف جدی زد، روی چشمشان بذارن. ولی نمیدونم چرا هر چه فکر میکنم خودم رو به دوستعلی خان نزدیک تر میبینم. راستش در اطرافیان و کسانی که میشناسم، کلا اسدالله میرزا نمیشناسم.
البته من نمیدونم دخترها از خودشون چه تصوری دارن. ولی به هر حال دخترها هم خیلی با اون چیزی که ما از اونها فکر میکنیم فرق دارن. به خصوص در ارتباطشون با پسرها. اونها از یک طرف خیلی لاف روشنفکری میزنند. اما خط قرمزهایی در ارتباطاتشون دارن که نمیشه زیاد فهمیدش. از یک طرف شعر فروغ میخونن و او رو برای نوع رابطه ای که داشته تحسین میکنن. از یک طرف خودشون رو هم پا و هم رفتار پسرها میدونن. از طرف دیگر موقعی که هر گونه ارتباطی رو، و نه لزوما یک ارتباط مبتنی بر سکس رو، میخواهی با اونها شروع کنی،‌ اولین فکرشون قبل از این که نگاهی به خودشون بندازن، اون طور که رفتارشون نشون میده و میگن، به طرف مقابل نگاه میکنن. اون وقت هم سن مهم میشه، هم قیافه، هم نوع کار و یا تحصیلات آدم، ارتباطات قبلی و فعلی و پارتنر آدم و خیلی چیزهای دیگه و نه لزوما اون رابطه یا نیاز و یا اون چیزی که بین خودشون دو نفر میگذره.
و اینجاست که ما پسرها گیج میشیم. ما راههای شناختمون از درون دخترها خیلی محدوده. و خیلی وقتها همون طور که در مورد خودمون دنبال یک کاراکتری میگردیم که شاید هیچ زمانی در زندگی واقعی وجود نداشته باشه، در پارتنرمون هم دنبال شخصیتی میگردیم که فقط میتونیم تو کتابها و فیلمها ببینیمش و در دنیای واقعی وجود نداره. همون طور که در دنیای واقعی حداقل تو ایران چیزی به نام One Night Stand هم وجود نداره. (تنها جایی که من از دیگران در مورد تجربه عملی One Night Stand شنیده ام در آمریکا بوده است و در اروپا هم چنین چیزی پیدا نمیشه) من نمیدونم که دخترها واقعا غیر از سرکوب، چه کار دیگه ای با نیاز جنسی خودشون وقتی که پارتنری ندارن میکنن. اما فکر میکنم که اگر ۱۰ درصد دخترها فقط در جامعه ما کسانی بودند که برای این حس خودشون احترام قائل میشدن و سرکوبش نمیکردن، ۵۰ درصد از دروغهایی که پسرها در مورد دوست داشتن و ... به دخترها میگن که فقط بتونن یک یا چند بار باهاشون سکس داشته باشند کمتر میشد. گرچه چنین انتظاری در جامعه ای که هنوز بکارت در اون یک تابو است، اون هم بدبختانه بیشتر پیش پسرها تا دخترها، یک کم در حد خیالبافی است و نه بیشتر.
و این میشه که وقتی من در مورد واقعیت نوع رابطه ای که امکان داره بین من و یک دختر پیش بیاد براش صحبت میکنم، و در حین صحبتهام این مساله رو کتمان نمیکنم که من در کنار دوستی ام امکان داره به سکس هم فکر کنم، طرفم یک دفعه اون هزار چیز وغیره به ذهنش میرسه. و اولین سوالی که به ذهنش میاد اینه: پس صبا چی؟
هنوز نتونسته ام خودم رو راضی کنم که در این مواقع دروغ بگم. ولی کم کم دارم به این نتیجه میرسم که کسی که آدم فکر میکنه که این چیزها رو میتونه بپذیره فقط تو فیلمها و کتابها پیدا میشه و بس!!

پی نوشت: درسته کسانی در زندگی من بوده اند که این حالت من رو پذیرفته اند. اما اونها همه این کار رو بر اساس حس دوجانبه ای که بین ما وجود داشته کرده اند و داستان متفاوتی با کسانی که در این پست نوشته ام دارند. اونها شانسهایی در زندگی من بوده اند که به خاطر حسی که به من داشته اند و حسی که در من ایجاد کرده اند همیشه به اونها مدیون هستم. فارغ از این که آیا هیچ رابطه یا دوستی یا هرچیزی بین ما ایجاد شده یا نه.

۶ نظر:

باران گفت...

همین الان خوندم پستت رو ...من خوندم دایی جان ناپئلون رو... دلم،دلم پر حرف شد.... پر حرف های نگفته تلمبار شده..
نمیدونم چقدر توانایی دارم که برات توضیح بدم این حس های زنانه رو.... میخوام هم از حس ها و افکار شخصیم بگم هم از کلیت خانوم ها. نمیدونم از کجا شروع کنم :فقط می دونم پر از اشک هایی هستم که دارن از اعماق قلبم از چشمام میریزن نه بر اساس لوس بودنم....الان مدت هاست وقتی به مردی میرسم که احساس میکنم ظرفیت حرف زدن داره و با شناختی که ازش دارم میتونهکمی حرفاش برام صحت باشه:اولین بحثی که میکنم این است که پسر ها چطور میتونن؟؟؟؟واقعا چطور میتونن انقدر تمایل به سکس( که رابطه ی خیلی عمیق بین دونفر است )با هر دختری که از نظرشون سکسی است حتی فکر کنن...حالا عمل بهش جای خودش و داره...نمیفهمم...هر کاری میکنم با این همه ادعای روشنفکری نمیتونم بفهمم... نمیدونی چقدر موقع نوشتن ای حرف ها بغضداره خفم میکنه و اشک هام از شدت دردی که حس میکنم جاری هستن.... بعضی مردها میگن خداوند این طوری خلقمون کرده حتی اگر دوست نداشته باشیم(از نظر اخلاقی...)،بعضی دیگه میگن سعی نکن بفهمی چون نمیفهمی اون مردها مریضن و تو مریض نیستی... بعضی ها هم میگن نمیفهمم چرا نمیفهمی،لذت داره دیگه...لذت مادی لزوما نباید احساسی باشه که... خوب خداوند اگر این احساسی که برای ما غیر قابل فهمه به شما داده پس باید قبول کنید که حسی که ما دختر ها داری
هم طبیعیه که شما درک نکنید... دخترها نیاز به عشق کوفتی دارن...نیاز به حسی که پر امنیت باشه...
اول از هرچیز چون خیلی هاشون حس شما پسر ها رو میشناسن و نمیفهمنش و نیاز خودشون و میشناسن،خوب طبیعیه که ردتون کنن و معدودآدم هایی که قبول میکنند کهب با پسری که دوست دختر و از اون بدتر همسر داشته باشه رابطه داشته باشن چند گروهن...یکی اینکه خیلی دوستون دارن و یا اینکه از دوستی با شما سودی کاملا مادی و بدون هیچ احساسی دارن ویه جور سوءاستفاده و دسته ی بعد کسایی که با نقشه ای کاملا موذیانه با شما ارتباط برقرار میکنند.
خارج از این فقط و فقط دسته ی اول میتونن از منطق و روشنفکریشون استفاده کنن و تمام سعی اشون و میکنن که آسیبی نبینید و دو گروه دیگه بیش از هر کسی دارن به منافع خودشون فکر میکنن....
میدونم شایداونا که دارن سوء استفاده میکنن مد نظر باشه اما قول میدم قول میدم فقط نیاز سکسی شما بر طرف میشه اون هم اگر از نظر اون تیپ شخصیتی کاملا از هر نظری بی نقص باشید به خصوص جسمی و تیپی و زیبایی...
این حس دختر ها که ناخودآگاه به دوست دختر یا به خصوص،به خصوص همسر شما پیدا میکنن ذاتی است مثل حسی که شما به تنوع در سکس ذاتیه...
این حس با این شرایط حس ناامنی و وسیله بودن و ناچیز بودن و کناره ی موضوع بودن وبهشون میده...دارم میگم ذاتیه...خارج از کنترل...

باران گفت...

همین الان خوندم پستت رو ...من خوندم دایی جان ناپئلون رو... دلم،دلم پر حرف شد.... پر حرف های نگفته تلمبار شده..
نمیدونم چقدر توانایی دارم که برات توضیح بدم این حس های زنانه رو.... میخوام هم از حس ها و افکار شخصیم بگم هم از کلیت خانوم ها. نمیدونم از کجا شروع کنم :فقط می دونم پر از اشک هایی هستم که دارن از اعماق قلبم از چشمام میریزن نه بر اساس لوس بودنم....الان مدت هاست وقتی به مردی میرسم که احساس میکنم ظرفیت حرف زدن داره و با شناختی که ازش دارم میتونه کمی حرفاش برام صحت باشه:اولین بحثی که میکنم این است که پسر ها چطور میتونن؟؟؟؟واقعا چطور میتونن انقدر تمایل به سکس( که رابطه ی خیلی عمیق بین دونفر است )با هر دختری که از نظرشون سکسی است حتی فکر کنن...حالا عمل بهش جای خودش و داره...نمیفهمم...هر کاری میکنم با این همه ادعای روشنفکری نمیتونم بفهمم... نمیدونی چقدر موقع نوشتن این حرف ها بغض داره خفم میکنه و اشک هام از شدت دردی که حس میکنم جاری هستن.... بعضی مردها میگن خداوند این طوری خلقمون کرده حتی اگر دوست نداشته باشیم(از نظر اخلاقی...)،بعضی دیگه میگن سعی نکن بفهمی چون نمیفهمی اون مردها مریضن و تو مریض نیستی... بعضی ها هم میگن نمیفهمم چرا نمیفهمی،لذت داره دیگه...لذت مادی لزوما نباید احساسی باشه که... خوب خداوند اگر این احساسی که برای ما غیر قابل فهمه به شما داده پس باید قبول کنید که حسی که ما دختر ها داریم
هم طبیعیه که شما درک نکنید... دخترها نیاز به عشق کوفتی دارن...نیاز به حسی که پر امنیت باشه...
اول از هرچیز چون خیلی هاشون حس شما پسر ها رو میشناسن و نمیفهمنش و نیاز خودشون و میشناسن،خوب طبیعیه که ردتون کنن و معدودآدم هایی که قبول میکنند که با پسری که دوست دختر و از اون بدتر همسر داشته باشه رابطه داشته باشن چند گروهن...یکی اینکه خیلی دوستون دارن و یا اینکه از دوستی با شما سودی کاملا مادی و بدون هیچ احساسی دارن ویه جور سوءاستفاده و دسته ی بعد کسایی که با نقشه ای کاملا موذیانه با شما ارتباط برقرار میکنند.
خارج از این فقط و فقط دسته ی اول میتونن از منطق و روشنفکریشون استفاده کنن و تمام سعی شون و میکنن که آسیبی نبینید و دو گروه دیگه بیش از هر کسی دارن به منافع خودشون فکر میکنن....
میدونم شایداونا که دارن سوء استفاده میکنن مد نظر باشه اما قول میدم، قول میدم فقط نیاز سکسی شما بر طرف میشه اون هم اگر از نظر اون تیپ شخصیتی کاملا از هر نظری بی نقص باشید به خصوص جسمی و تیپی و زیبایی...
این حس دختر ها که ناخودآگاه به دوست دختر یا به خصوص،به خصوص همسر شما پیدا میکنن ذاتی است مثل حسی که شما به تنوع در سکس ذاتیه...
این حس با این شرایط حس ناامنی و وسیله بودن و ناچیز بودن و کناره ی موضوع بودن وبهشون میده...دارم میگم ذاتیه...خارج از کنترل...

باران گفت...

برخلاف پسر ها که حس تنوع و سورپرایز و غافلگیری و برنامه نداشتن در رابطه براشون جذاب است برای دخترا این همه ی احساس امنیت و آرامش و قطعیتی که دنبالش میگردن ازشون میگیره...و بدترین قسمت اینه که چرا همه ی اون آرامش ها رو کسی داشته باشه امااون دختر ،نه و خودش رو در شرایطی بذاره که قطعیت و آرامشی ازش انتظار نمیره و بلکه کاملا بعید است...حالا بماند که همه ی تفریحات گروهی و خانوادگی و مسافرتی و تفریحات رایج از اون گرفته میشه و به کسی دیگه داده شده...
اون وقت است که یه دختر هرچقدر هم کسی و دوست بداره(شخصیتی،فیزیکی،...) تمایلش به رابطه بااون آدم سرد میشه و قبول نمیکنه.
و هرچقدر هم روشنفکر باشه و منطقی و اروپایی... باز هم ذاتش اون رو منع میکنه از رابطه ی بی نتیجه ی بی قطعیت و آرامش نسبتا دائمی...
اما همه ی این ها در ایران و دختر ایرانی صادق است و بقیه رو نمیدونم...
تازه مسائل فرهنگی که بهش اشاره کردی همه چیز رو حادتر میکنه...و با وجود اینکه حتی برای این مسئله بکارت راه سکسی وجود داره باز هم باید بدونی خیلی از بزرگتر ها معتقدن که اون روش برای مرد های کثیف و پست است و خیلی از دختر ها به دلیل درد بیش از حدی (که شما مردها احتمالا هیچ وقت تجربه اش نمیکنید )واین تصور که مردهای پست و...تمایل به این کار دارن باز هم سرد وسردتر میشن و تازه فکر میکن چون زنشون این اجازه رو بهشون نمیده دنبال این کار که برای دختر ها خیلی اذیت کننده است میرن...
اما اگر دختری کنارت بود و اجازه ی همه چیز بهت داد و فقط ازت خواست یه اس ام اس بیشتر، یه وقت گذرونی کوچولو یا نه، فقط یه انتظار توجه بیش از حد حوصله وتوان شما ....
بهش بده...اون دارن با ذاتش میجنگه که درکنارت باشه...چون هم سکسی دوستت داره و هم شخصیتی و هم....ودوست داره دوست داشته بشه واقعی نه فقط سکسی و نه برای مواقع خلاء شما مردها...چون میخواد حتی یک هزارم یک هزارم آرامش همسرتون و حس کنه در کنار شما....
دخترا خیلی پیچیده نیستن فقط متفاوت هستن...میدونی چرا میگن اوکی ولی ته دلشون این نیست...چون دوست دارن اذیت نشین و مسائل حل بشه اما دارن با ذاتشون میجنگن و دوست دارن اینجوری باشن اما این فقط یه جنگ است و این جنگیدن یه جایی تبدیل به زلزله ای میشه که همه چیز و بهم میریزه...
ولی یه چیزی باید بگم مردها سخت دل میبندن و شاید پر دوام...اما دخترها خیلی سریع میفهمن شما رو میخوان و طولانی ....اگر این حس در یه دختر بشکنه دیگه هرگز برنمیگرده...شک نکن...حاضرم قسم بخورم...
من خیلی دوست دارم درباره ی دخترها با پسرها حرف بزنم تا شناختشون زیاد بشه...خیلی خوب دخترها رو میشناسم ...("ما راههای شناختمون از درون دخترها خیلی محدوده.")
دوست دارم تو وبلاگت سعی کنیم بحث کنیم درباره دخترها...
راستش دوست دارم درباره ی تجربیات اخیرم بهت بگم...من نزدیک به 2 سال با مردی دوست هستم که خیییییلییییییییییییییی دوستش دارم
اون همسری داره که عاشقش است و خیلی ویژگی های زیاد خوبی داره که من ندارم...
اسم دوستم و تووب تو میذارم "عشقم" چون نمیدونی چققققققققققققدر دوستش دارم و عاشقانه دوستش میدارم...
خیلی سخته....نمیتونی درک کنی برای یه دختر چقدر سخته....
مخصوصا وقتی حس میکنم هیچ وقت هیچ وقت اون حسی که من به اون دارم واون به زنش ،هیچ وقت به من نخواهد داشت...
یه وقت هایی انقدر احساس ناامنی میکنم که گند میزنم به همه چیز...آخ اگر بدونی که اون حس چقدر مزخرفه...
دیوونه وار دوستش دارم عشقم رو...میدونم دوستم داره اما اخیرا هیچ حس امنیتی ندارم درکنارش ...(به جز مواردی که اصلا بحثش جدا است....)
برعکس حس ناامنی تمام وجودم و گرفته...وتازه وقتی شروع میکنم به اعتراض به جای آروم کردن من که تو اون لحظه فقط نیاز به تاییدش دارم بحث میکنه و برش میخوره و برخورد منطقی میکنه با من...
ببین نمیخوام ماجرا رو الان بیشتر از این باز کنم باشه برای بعد...اما باید بگم هرچند پر دردم...اما هنوز عاشقشم چون از خیلی لحاظ ها
بی نظیره،مخصوصا قلبش...روحش...و اون چهره ی دوست داشتنیش...هرچند برای همسرش است اما از خدا برای وجودش و این که گوشه ی ضلع اضافی زندگیش هستم سپاس دارم...:'-((((

باران گفت...


فقط خواستم بگم اگر شاکی هستی که چرا یه دختر با یه مردی که دوست دختر داره یا مهمتر از هر چیز همسر داره و طبیعتا اون اولویت زندگیش هست اصلا خودش و درگیر اون رابطه نمیکنه چون عاقبت حس هاش و میدونه...امیدی به دوستی با دخترها رو نداشته باش حداقل خیلی خیلی کم اومید داشته باش ....البته نه چون تو اسدالله میرزا نیستی و دوستعلی خان هستی....چون اون ها نمیخوان اون شرایط دردآور و بچشن...
باز هم تاکیید میکنم تو به دوستعلی خان کوچکترین شباهتی نداری...
دوست دارم رو نظرم نظر بدی...بده باشه...لطفا.این هم یه جور امنیته...

باران گفت...

فاجعه در اوج خودش...زمین لرزه در نهایت خودش...
راستش انقدر دلم گرفته است که ...
هنوز با پر رویی تمام ادامه میدهم...
وای فضول عزیز نمیدونی چه بلایی سر دختری که با یه مردی که ازدواج کرده میاد...
پدر و مادرم متوجه رابطه من شدن...
کاخ کوچک دلخوشی هایم فرو ریخت و اومیدی به ساختش نیست...همه ی اعتماد و ...پدرم ازم گرفته شد...
پدرم،پدر خوبم...یمن و از من نرنجونم،از دنیا نترسونم...همه ی دل خوشی هام و به آغوش تو مدیونم...یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود به این زودی نگو دیره ،به این زودی نگو بدرود...
وقتی پدرم بگه یه چیزی تموم شده یعنی تموم شده...
بابای عزیزم هر آنچه به ذهنت برسه بهم گفت و بعد گفتدیگه تصورش و همهی تفکرش رو درباره ی من از دست داده...
همه ی اعتماد و همه ی ...
حالا من ماندم تنهایی...حتی کسی نیست بگه آروم باش عزیزم من با تو هستم...
حتی کسی نیست بگه دوستم امروز چطوری؟ خوبی؟ غصه هات کمتر شدن؟میشه من و سهیم کنی توی دردت؟
حالا میفهمی چرا دخترا فرار میکنن؟
چرا دخترا قبول نمیکنن؟
چون خورد میشن و کسی که تو مسائل دیگه شریکشون بوده حالا شریک این همه دردشون باشه...وباید خفه شن و همه ی دردشون و توسینشون بریزن و خفه خون بگیرن...

باران گفت...

کوشی پس؟آشنایی؟حمایت...